بندر گناوه

شهری از توابع استان بوشهر

بندر گناوه

شهری از توابع استان بوشهر

آب زنید راه را ...

بالاخره روز موعود فرا رسید . خبری که منتظرش بودیم شنیده شد . نه تنها من ، بلکه بسیاری مانند من .

شاید قسمت این بود که من این یخ زدگی قلمم و غبار گرفتگی وبلاگم بعد از مدتها را با خبر حضور خاتمی بشکنم . شاید قسمت این بود خاتمی نیز بسیاری چیزها را با حضور سبزش بشکند .

چند روزیست که ماجرای آمدن خاتمی را با جزئیات دنبال می کنم . با وجودی که از یک ماه پیش ، نوید آمدنش را از دوستان عزیزم دکتر شجاعپوریان و جناب مزروعی شنیدم و پس از آن بارها و بارها این صفحه را باز کردم تا درباره اش بنویسم اما به هر دلیلی آن را بستم . نمی توانم شادی خود را از آمدنش پنهان کنم . اعتقاد دارم که چنین سرمایه اجتماعی بزرگی نباید بماند برای روز مبادا و هیچوقت از آن استفاده نشود .

خاتمی آبرو و تمام سرمایه اجتماعی اش را به میدان آورده و شایسته تحسین است و تقدیر . خاتمی با بزرگترین ریسک ممکن وارد بازار سترگ و سختی شده است.  همه می دانیم که چهار سال آتی کمتر از چهار سال ِ پس از یک جنگ نیست . سایه تحریم ، روابط سست و ضعیف با غرب ، بحرانهای اقتصادی و قیمت پایین نفت ، انتظارات برآورده نشده از نوع سهامی عدالتی ، برنامه های غلط ، نیمه تمام و هزینه بر و … همه و همه دستاورد هرکسی است که بخواهد دور آتی در مسند امور باشد . صبر و ثباتی می طلبد بودن در این فضا .

نظرات 4 + ارسال نظر
حیاتی شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 21:58

تا انجا که به یاد دارم در میان اهالی اصیل گناوه شهرتی با

نام خدری وجود نداشته وبیشتر منتسب به بلوک شمالی

این بندر یعنی لیراوی بوده است

یاسری شنبه 10 اسفند 1387 ساعت 09:09 http://www.ashpazisonati.blogfa.com

با سلام در اندیشه نگارش کتابی با محوریت آثار باستانی فرهنگ غذای سنتی و درمان سنتی استان بوشهر هستم با ارسال مطالب مربوطه به اعتلای و شناساندن فرهنگ خطه خود بیندیشید
بدرود

http://ashpazisonati.blogfa.com/

سجاد دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 12:54 http://boysantigirls.blogfa.com/

سلام
اگه میشه سایت موج سوم رو لینک کن.میتونی لوگوشو هم تو وبت بذاری.
این شعرم از نیما دهقانی:

سلام آقا محمد با ارادت و عرض احترام از روی عادت

به رسم خوب ایام رفاقت نوشتم نامه تا گیرم سراغت

نوشتم نامه ای با عشق و امید اگر خطم بده لطفاً ببخشید

گمانم برده ای مارا ز یادت؟ منم ... «کبلا مرادو» از ولایت

چه ایام خوشی با هم سپردیم چه بحث و گفتمان‌هایی که کردیم ...

حدوداً دوم خرداد بودا ... دل مردم ز غم آزاد بودا ...

مث برق و مث توفان گذشت‌ها ... به یادت هست که؟ هفتاد و هشت‌ها ...

کجایی مشتی؟ اینجا جات خالی‌ست بدون تو تو ده صلح و صفا نیست

به این شدت که نه ... اما خدایی محمد خاتمی! ... جداً کجایی؟

تو یاهو وقتی on هستم که نیستی کلوب و سیصدوشصتم که نیستی ...

نه اخبار و نه بیست و سی میایی هنوز چپ می‌زنی؟ یا با اونایی؟

دل مردم براتان تنگه تنگه ... «حتی خاطرات تلختم واسه ما ... خیلی قشنگه!»

(زیادی شد اگر این مصرع فوق ولیکن شد پر از احساس و از ذوق! (با تشکر از گروه سون)

همه اینجا سلامی می‌رسانند اگرچه اکثراً چندی‌ست خوابند

ولی شکر خدا این کدخدائه می‌گن قلبش طلاس ... دستش شفائه ...

اصن دست روی هر چی که می‌ذاره طلا می‌شه ... سه سوت! ردخور نداره

خدا مرگم بده ...کافر شدم باز چرا این‌گونه شد این نامه آغاز؟

به قول شاعر رند نظرباز(؟!) بدون نام او کی نامه شد باز؟

«به نام حضرت باری تعالی»

( بدین صورت شروع شد نامه ... حالا!)

محمد خاتمی ... حالت چطوره؟ بگو دانم که احوالت چطوره؟

هنوز کیفیت به کوکه ... شاده جونت؟ هنوز سبزه سرت؟ سرخه زبونت؟

دماغت چاقه؟ اوضات خوبه سید؟ هنوز جنس عبات مرغوبه سید؟

هنوز هم بی‌جهت می‌خندی یا نه؟ به نافت گفتمان می‌بندی یا نه؟ (در صورت حذف بیت زیر جایگزین شود لطفاً)

هنوز دل به همه می‌بندی یا نه؟ به ریش جامعه می‌خندی یا نه؟

هنوزم طالب اصلاح هستی؟ به قول کدخدا ... گمراه هستی؟

اگر از حال ماها هم بخواهی سلامت ... شادمانی ... روبه راهی

تمام مردم ده خوب خوبند زنان مثل قدیم ... در رفت و روبند

و مردان مثل سابق گرم کارند نه معتادند و نه دیگر خمارند ...

جوونای ده پایین و بالا ... همه دنبال تحصیلن به مولا!

نه ماهواره نه علافی ... نه هیزی ... نه کوکائین ... نه شیشه ... نه مریضی

از اون روزی که رفتی از ده ما از این رو شد به اون رو کل اوضا(ع)

خلاصه از جلو ... پایین و بالا به ما خوب می‌رسن ... الحمدللا

کریم اوقلی که گاوش شیر می‌داد! همون که سهم آب و دیر می‌داد ...

درست شد وام تعمیرات خونه‌اش ... جواد هم زن گرفته نوش جونش!

خودت دیدی که ده چی بود ... چی شد زن اوستا غلام هم ساکشنی شد!

می‌گن جراحی کرد هفتاد و نه بار ... حالا باید ببینیش ... روم به دیوار!

پس از یک دوره فعل و انفعالات ... هزار الله اکبر ... از کمالات!

همه خوشحال و شادیم و غمی نیست دگر بحث حضور خاتمی چیست؟

تمام گاوها ... گوساله‌ها خوب عموها ... عمه‌ها و خاله‌ها خوب

مراتع سبز ... شالی‌ها به سامان هوا عالی ... بهاری ... ناز ... مامان!

می‌گم راستی رضاتون چونه؟ سید؟ هنوزم درسشو می‌خونه سید؟

می‌خواست دکتر بشه از اون قدیما؟ تهش شد یا که زایید زیر درسا؟

نوشتی توی آن دستخط پیشی می‌خواد دکتر شه ... می‌گفتی: «نمی‌شی!»

یه دانشگاه زده آکسفورد اینجا که مدرک می‌ده مفتی ... ده تا ده تا!

به زیرک‌ها ... به دانشجوی باهوش ... مگه کردان نیومد؟ خوب اونم روش!

رفیقت بود که یک ذره تپل بود ... مشاور بود اگرچه، عقل کل بود!

دماغش چاقه؟ فوله گیگا بایتش؟ هنوز چیز می‌نویسه توی سایتش؟

فرامرز بچه مش اصغرآقا براش کامنت می‌ذاره ... روزی صدتا

آخه پهنای باند ما زیاده ... یه جورایی سر شیرش گشاده

خدا قوت بگو به این رئیسا ... چه حالی داد به این وب‌لاگ نویسا ...

پروکسی و مروکسی ما نداریم صدا داریم ولی سیما نداریم!

همه چی اینورا آزاد و مفته اینو بی‌بی توی اخبار شنفته

رسیور این طرف‌ها هم حلاله arab sat این وری ... سمت شماله!

می‌گن ارزونی بی‌سابقه است این انیشتینه؟ خدایا! نابغه است این؟

اصن دنیا به یک هو زیر و رو شد شنیدی بوش چطور بی‌آبرو شد؟

شنیدی چیزی از طرحای تازه؟ (قلندر خوابه و شب هم درازه؟)

جلو قاچاق خشخاشو گرفتن شنیدی کل اوباشو گرفتن؟

خدا خیرش بده ما که رضاییم نباشه، دسته جمعی کله پاییم

ز وضع قوت گر خواهی بدانی پریم تا خرخره از شادمانی

اگر یک دو نفر هم شکوه دارند از آن مزدورهای جیره خوارند

ملالی نیست اینجا طبق آمار به جز دوری تو آن هم نه بسیار ...

برنج و نان و گندم هست کافی می‌گم راستی توهم با قالیبافی؟!

ببینم توی دوری از ریاست ... خبرهایی شنیدی از سیاست؟

شنیدی گنجی و آزاد کردن؟ به شدت مردم و ارشاد کردن؟

شنیدی توی دانشگاه زنجان ... شنیدی چیزی از الهام و کردان؟

شنیدی برج میلاد و فروختن؟ شنیدی می‌شه چند تایی گرفت زن؟

خلاصه وضع ما که بی‌مثال است گرانی؟ چی؟ تورم؟ نه ... محال است

«برنج آنجا کیلویی خون باباست؟» برو سید، اینم از اون جواباست

برنج اینجا نهایت صد تومان است مرامی، بهترین جای جهان است

خیار و سیب‌زمینی مفت مفت است همان‌طوری که در آمار گفته است ...

تورم یک دو در صد «رشد» کرده ... گرانی سوی مردم «پشت» کرده ...

تساهل معنی تازه گرفته ... نمونه‌اش قافیه در مصرع فوق!!

تمام شد جیره کاغذ ولیکن حکایت همچنان باقی‌ست عمراً

خلاصه می‌کنم ای خاتمی جان ببین من چه خوشم: «آخ جانمی جان!!»

همه خوشحال و شادیم و غمی نیست نیازی به حضور خاتمی نیست

به جان تو خوشیم بسیار سید! حالا می‌خوای بیای چی کار سید؟

برو هر جا که حال کردی سفر کن اصولاً فکر ده از سر به در کن ...

برو ایتالیا ... قسطنطنیه ولایت را دودر کن کی به کیه؟

فقط رفتی اگر از این بیابان سلامم را رسان لطفاً به باران ...

در آخر این تو و این وضع ایران ...

حالا می‌خوای بیا ... می‌خوای بپیچان!

همه ما منتظر مردی با عبای شکلاتی هستیم.
موفق باشی

من یکشنبه 2 فروردین 1388 ساعت 21:50

سلام . خیلی مخلصیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد